ارسال شده توسط دوستان -علی اکبرپور در 91/9/22:: 12:6 صبح
کار با چوب یکی از کارهایست که مرا به ارامش میرساند (استاد علی اکبرپور )
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش

در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که آن جا جمله اعضا چشم باید بود و گوش

بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش

در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی

ادرس نمایشگاه :بابل چهارراه امیرکبیر روبروی دفتر خدمات پستی
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط دوستان -علی اکبرپور در 91/9/18:: 6:54 عصر

ادرس نمایشگاه :بابل چهاراه امیرکبیر روبروی دفتر خدمات پستی








بزودی بیوگرافی استاد اکبرپور دراین وبلاک درج خواهد شد
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط دوستان -علی اکبرپور در 91/9/16:: 7:10 عصر
با احترام به پدر شعر نو .
چند سال پیش تصاویری از موزه نیما گرفتم که در ذیل تقدیم هنر دوستان میگردد.
موزه نیما

موزه نیما

موزه نیما

موزه نیما

موزه نیما

موزه نیما

موزه نیما

موزه نیما

کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط دوستان -علی اکبرپور در 91/9/14:: 6:52 عصر

ادرس نمایشگاه :
بابل چهارراه امیرکبیر روبروی دفتر خدمات پستی











کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط دوستان -علی اکبرپور در 91/9/10:: 9:9 صبح
آدرس نمایشگاه :
بابل چهار راه امیرکبیر روبروی دفتر خدمات پستی

-
می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی
این گفت سحرگه گل بلبل تو چه میگویی
ادرس نمایشگاه :چهارراه امیرکبیر -روبروی دفتر خدمات تلفن همراه


شمشاد خرامان کن و آهنگ گلستان کن
تا سرو بیاموزد از قد تو دلجویی

تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که میرویی

امروز که بازارت پرجوش خریدار است
دریاب و بنه گنجی از مایه نیکویی

چون شمع نکورویی در رهگذر باد است
طرف هنری بربند از شمع نکورویی

آن طره که هر جعدش صد نافه چین ارزد
خوش بودی اگر بودی بوییش ز خوش خویی


-
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده روشنایی

کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط دوستان -علی اکبرپور در 91/9/10:: 12:31 صبح

درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی
نمیبینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی

ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند مفتاح مشکل گشایی
عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد میبرد شیوه بیوفایی

دل خسته من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگین دلان مومیایی
می صوفی افکن کجا میفروشند
که در تابم از دست زهد ریایی
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبودهست خود آشنایی
مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشایی کنم در گدایی
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز همصحبت بد جدایی جدایی
مکن حافظ از جور دوران شکایت
چه دانی تو ای بنده کار خدایی
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط دوستان -علی اکبرپور در 91/9/10:: 12:30 صبح

در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینه شاهیست غباری دارد
از خدا میطلبم صحبت روشن رایی
کردهام توبه به دست صنم باده فروش
که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
جویها بستهام از دیده به دامان که مگر
در کنارم بنشانند سهی بالایی
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشت هر گوشه چشم از غم دل دریایی
سخن غیر مگو با من معشوقه پرست
کز وی و جام میام نیست به کس پروایی
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت
بر در میکدهای با دف و نی ترسایی
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط دوستان -علی اکبرپور در 91/9/10:: 12:30 صبح

بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمی ای چند پری زاده کنی
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
ای صبا بندگی خواجه جلال الدین کن
که جهان پرسمن و سوسن آزاده کنی
دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم
.
نیست در کس کرم و وقت طرب میگذرد
چاره آن است که سجاده به می بفروشیم
ادرس نمایشگاه : بابل چهارراه امیرکبیر روبروی خدمات پستی
کلمات کلیدی :